سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدا

-آهان آهان... خوب شد... خوبه بیا پایین! نه نه نه بد شد! برفک داره... بچرخون... بسمت راست بچرخون... رفت اصلا تصویر! چه کار کردی؟ حالا اومد تصویر... آروم آروم تکونش بده... خوبه خوبه! دست نزن بهش! رفت بازم!گفتم دست نزن به آنتن!

اینها خاطرات سالهای خیلی دور من هستند وقتی که در تعطیلات مهمان حاجی آباد زرین بودیم. طرفین این گفتگوهای همیشگی هم مشخصند: یکی که پای تلویزیون عمدتا سیاه سفید توی اتاق دنبال تصویر می گشت و دومی فردی که بالای پشت بام آنتن را می چرخاند به امید اندک سیگنالی از سمت فرستنده!

و چه آنتی؟!وصلش کرده بودند به یک میله ی 5 تا 6 متری کهبرود در دل آسمان کویر تا سیگنالها را بقاپد! و همین بلندی آنتن کافی بود تا در وزش اندکی از نسیم تنظیمش به هم بخورد و دوباره روز از نو!!!

امکانات نبود دیگر! حاجی آباد زرین هم در دورترین نقطه قرار گرفته بود به فرستنده های تلویزیونی یزد و اصفهان. اوضاعی بود. تصاویر دریافتی هم به شدت برفکی بود. قوه ی خیال در این زمانها به کار می آمد تا حدس بزنی این چیست در نمایشگر سیاه و سفیدِ پارس!

این اواخر ابتکار دیگری هم بکار بسته می شد تا بشود شبها فیلم دید. صدای شبکه را از رادیو می گرفتند و پیچ صدای تلویزیون را می بستند... تصویر از تلویزیون و صدا از رادیو تحمل سریالها را آسان تر می کرد. اینها را چه می دانند بچه های پر توقع عصر دیجیتال! این سیسمتهای آنالوگ موی بزرگترهای ما را سفید کرد!

ولی در نیمه ی دهه ی هفتاد یک انقلاب رسانه و مخابراتی در حاجی آباد زرین رخ داد! با پیگیری های متناوب و البته رفت و آمدهای افرادی مثل پدر بنده و حمایت مهندس موسوی معاون فنی صداوسیمای مرکز یزد یک مرکز گیرنده ی شبکه های تلویزیونی در روستای حاجی آباد زرین افتتاح شد. از این به بعد آنهایی که به حاجی آباد زرین سفر می کردند در ابتدای روستا یک ساختمان کوچک می دیند که کنارش یک دیش ماهواره ای بزرگ قرار داشت... از ان زمان تا به حال همه اسم آن محل را گذاشتند: صداوسیما!

حالا می شد 4 شبکه ی ملی را به قول اهالی مثل آینه دید! اما به یک شرط! در آن واحد فقط می شد یک شبکه را دید! داخل آن ساختمان دستگاهی بود که یک پیچ داشت با 4 گزینه! شبکه ی 1، شبکه ی 2، شبکه 3 و شبکه ی 4. در طول روز باید متنسب با اقبال اهالی کانالها را عوض می کردند. محمدجواد ثقفی عضو و رییس شورا کلید دار صداوسیما بود. بنده خدا شب و روز نداشت! هر ساعت یکی می آمد و می گفت: بزن 1 خانه ی سبز داره! بزن 3 فوتبال پرسپولیس و چوکای تالشه! بزن 2 فکر پلید ببینیم! بزن 4... و بزن...

خدا پدر فناوریهای جدید و البته مهندس موسویِ مرکز یزد را بیامرزد که این مشکل هم به مرور حل شد. با بروز رسانی سیستم گیرنده دیگر می توانستی از خانه شبکه را عوض کنی! بدون اینکه بخواهی ساعت 2 نصف شب آقاجواد را از خواب بیدار کنی!

حالا شبکه های 1 و 2 و 3 و 4 و خبر و استانی یزد از خانه های روستای حاجی آباد زرین قابل دسترسی است. البته دو سالی هم شبکه ی تهران هم بود ولی چون گفتند: ممنوع است! قطعش کردند! 

چه روزهایی گذراندیم... واقعا شاید 30 سال بعد برخی خاطره ها رنگ افسانه به خود بگیرند... افسانه هایی که انگار هیچ وقت حقیقت نداشتند... چه کسی فردا را دیده است؟! 




تاریخ : شنبه 91/7/29 | 4:27 عصر | به قلم: محمد صادق خدایی | تا حرف حساب